سلام بر شهیده ی ولایت
وقتی امام علی /ع/ خوار کردن مردم و ترک یاری او راومتحد شدنشان با ابوبکر و اطاعت و تعظیمشان نسبت به او را دیدند خانه نشینی اختیار کرد.
عمر به ابوبکرگفت :چه مانعی داری که سراغ علی بفرستی تا بیعت کند "...ابوبکر در میان آن دو نرمخوتر و سازش کار ترو زرنگتر و زرنگ تر و دور اندیش تر بود "و دیگری /عمر/تدخوتر و غلیظ تر خشن تر بود.
ابوبکر گفت چه کسی را سراغ او بفرستم ؟عمر گفت قنفذ را میفرستیم .او مردی تدخو وخشن واز آزادشدگان است ونیز از طایفه ی بنی عدی بن کعب است ....آنهاآمدند واجازهخواستند .
حضرت زهرا /س/فرمودند :(به شما اجاه نمی دهم بدون اذن وارد خانه من شوید ).
همراهان او برگشتند ولی خود قنفذ ملعون آنجا ماند .انان به ابوبکر وعمر گفتند :فاطمه چنین گفته است ...
عمر عصبانی شد و گفت :ما را با زنان چه کار است !!
سپس به مردمی که اطرافش بودند دستور داد تا هیزم بیاورند .آنان هیزم برداشتندو خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه ی علی و فاطمه و فرزندانشان (ع)قرار دادند .سپس عمر ندا داد بطوریکه علی وفاطمه (ع)بشنوند و گفت :(بخدا قسم ای علی باید خارج شوی و با خلیفه بیعت کنی وگر نه خانه را با خودتان به آتش میکشم)!!
حضرت زهرا(س) فرمود :ای عمر ما را با تو چه کار است ؟جواب داد :در را باز کن و گر نه خانه تان را به آتش میکشم !فرمود:( ای عمر !از خدا نمی ترسی که به خانه ی من وارد شوی)؟!!!ولی عمر ابا کرد از اینکه برگردد